در بینش اسلامى اساس فضیلت و برترى، تقوى است: یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ. نه نژاد ونه زبان و نه قومیّت، هیچیك ملاك برترى نیست. در نماز هم ما نمى گوئیم السّلام علینا و على ایرانیها بلكه مى گوئیم السّلام علینا و على عباد اللّه الصّالحین.
«منطقهم الصّواب». پیامبر اكرم (ص) فرمود: «لسانك سبع إن أطلقته أكلتك» زبان تو درنده است، اگر این زبان درنده را آزاد و رها كنى ترا مى بلعد.
و باز از پیامبر اكرم (ص) نقل شده كه فرمود: «لا بشى ء أحقّ بطول السّجن من اللّسان»: هیچ چیز براى زندانى شدن (و براى طولانى تر شدن زندانش) شایسته تر از زبان نیست.
«و ملبسهم الاقتصاد» لباس و پوشش میانه روانه را، ما در سیره پیامبر اكرم (ص) و أئمه هدى بروشنى مى یابیم.
در حدیث است كه: «كان رسول اللّه (ص) یلبس اللّیّن تارة و الخشن أخرى» پیامبر اكرم گاه لباس نرم مى پوشیدند، و گاه لباس خشن. نه همیشه لباس نرم مى پوشیدند و نه همیشه لباس خشن.
زیرا اگر همیشه انسان مقیّد به لباس نرم باشد نشانه راحت طلبى و ناز پروردگى اوست، و اگر همیشه هم لباس خشن بپوشد ممكن است نشانه شهرت طلبى و ریا باشد.
قال على (ع): اللبس ما لا تشتهر.
بهر حال «ملبس اقتصاد»- آن گونه كه از سیره معصومین (ع) فهمیده مى شود-
استفاده از پوشاك است بعنوان «آلت»، بگونه اى كه این آلت و وسیله، فرد را
از «هدف» و غایت متعالى خویش منصرف و منحرف نكند. خواه لباس نرم و خواه
لباس خشن، هیچكدام براى انسان هدف و بت نشود. و حتى این اصل اختصاصى به
لباس ندارد، در سایر لوازم زندگى نیز چنین است. مركب پیامبر اكرم گاه
«براق» است و گاه «حمار».
«و مشیهم التّواضع»: انسان متّقى در ساده ترین امور خود نیز دقّت نظر دارد.
حتّى راه رفتن و مشى انسان متّقى، همراه با تواضع و متانت است. (حال راه رفتن بمعناى پیاده روى باشد و یا بمعناى موتور سوارى و ماشین سوارى، بهر حال فرقى نمى كند).
قرآن كریم نیز در نصایح لقمان به فرزند، بعنوان پندى از سلسله حكمتهاى الهى لقمان، مى فرماید: «وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ. لا یُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ» . ملاحظه مى شود كه حتى راه رفتن انسان چنانچه از سر تكبّر و نخوت باشد، مورد خشم پروردگار است.
و هم چنین در جاى دیگر مى فرماید: «وَ
لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ
تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا. كُلُّ ذلِكَ كانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ
مَكْرُوهاً» كه گوئى در این آیات، خطاب قرآن كریم به كسانى است كه از سر تكبّر پاى بر زمین مى كوبند و گردن فرازانه راه مى روند.
مى فرماید: اى انسان متكبّر، این چنین پاى بر زمین نكوب كه تو آن قدر
ضعیفى كه هرگز نمى توانى زمین را با پاى كوفتن خود سوراخ كنى. و هر قدر كه
گردن برافرازى نمى توانى از كوه هاى سر بفلك كشیده بالاتر روى.
قرآن كریم باز در جاى دیگر ضمن تشریح صفات بندگان شایسته خدا (عباد الرّحمن) مى فرماید: «الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً» «غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم»
از دیگر صفات متّقین، این كه چون نگاهشان به چیز حرامى مى افتد، چشمان خویش را از آن بر مى گردانند.
امام صادق (ع) در حدیثى پیرامون چشم هاى مؤمنین در قیامت فرمودند: «كلّ عین باكیة یوم القیمة إلّا ثلاثة أعین»
تمام چشم ها در قیامت گریان اند بجز سه چشم: عین غضّت عن محارم اللّه»،
اول، چشمى كه از محارم خداوند اجتناب كند. و عین سهرت فی طاعة اللّه، دوم،
چشمى كه در اطاعت خدا و براى رضاى او بیدارى بكشد. و عین بكت فی جوف
اللیّل، سوم، چشمى كه از خوف خدا در دل شب ها مى گرید.
«وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم»
از دیگر مشخصه هاى متّقین، آن است كه گوش هاى خود را به هر سخن و صوت لغو و
مضرّى نمى سپارند، بلكه آنرا وقف سخنان آموزنده، و علومى كه نافع آنها
باشد، مى كنند.
از امیر المؤمنین (ع) در روایت آمده است: «الفكر فی غیر الحكمة هوس» حتى تفكّر كردن هم در امورى كه مفید و مطابق با حكمت نیست، نوعى هوس است.
روایتى را از امام كاظم (ع) نقل مى كنیم كه فرمودند: ریشه هاى علم نافع چهار تاست.
اول- أن تعرف ربّك: علمى كه به تو كمك كند تا پروردگارت را بهتر بشناسى.
دوم- أن تعرف ما صنع بك:
علمى كه به تو بصیرت و بینائى كافى عطا كند، تا بتوانى قدرت نمائى حق
تعالى را در آفرینش خود ملاحظه كنى. و لذا از امام صادق (ع) نقل شده است:
«از لوازم توحید و خداشناسى كامل، آگاهى از علم تشریح و اندام شناسى است».
بخصوص چنانچه انسان در خصوصیّات روحى و روانى و عصبى خویش مطالعه نماید، با
صناعات بسیار بدیعى مواجه مى گردد.
سوم- أن تعرف ما أراد منك:
از جمله علم نافع آنست كه بكمك آن بتوانى فلسفه آفرینش خویش را بفهمى. و
بدانى كه پروردگارت ترا براى چه هدفى آفریده است، تا با شناخت هدف خلقت
خویش، تنها طریق عبودیّت حق تعالى را بپیمائى.
چهارم- أن تعرف ما یخرجك من دینك: از جمله علم نافع آنست كه بدانى چه عواملى ترا از دینت خارج مى كند و باعث گمراهى و فساد تو مى شود.
پس مادامى كه علم و دانش، حد اقل یكى از این فوائد را براى انسان بدنبال
نداشته باشد، علم نافعى نیست كه مورد تأئید امام كاظم (ع) باشد: اول- خدا
شناسى. دوم- انسان شناسى. سوم- خط شناسى. چهارم- گناه شناسى.
و سپس حضرتش در جاى دیگرى از این كلام، صفات دیگرى را براى متّقین بر مى شمارند: «عظم الخالق فی أنفسهم فصغر ما دونه فی أعینهم» خداوند در دلهاى ایشان بسیار گرانقدر و عظیم است، و جز خدا، همه چیز در نزد ایشان كوچك و حقیر است.
این جمله حضرت مرا بیاد یك تشبیهى مى اندازد: تا كنون سوار هواپیما شده
اید آیا دیده اید كه چگونه هر چه بیشتر او مى گیرید، زمین و آنچه در آن
است، در چشمتان كوچك و كوچكتر مى شود... حركت تكاملى یك انسان متّقى، و اوج
گیرى او بسوى كمال مطلق هم، دنیا و ما سوى اللّه را در دیدگان او لحظه به
لحظه حقیرتر و پست تر مى كند. (صغر ما دونه فی أعینهم) تا آنجا كه دیگر هیچ
قدرت و عظمتى در جهان نمى یابند، مگر قدرت و عظمت حق تعالى (عظم الخالق فی
أنفسهم) و لذا است كه آن پیرمرد متّقى و آن عارف كامل، در حالى كه تمام
دنیا در تحت سیطره بى چون و چراى آمریكاى جهان خوار دست و پا مى زند، این
ابر قدرت را به هیچ مى گیرد. و بى كمترین ترسى از شكست، پرچم مبارزه با او
را بر مى دارد، و با صداى بلند در جهان اعلام مى كند كه: «آمریكا هیچ غلطى
نمى تواند بكند». امام امّت این جمله را نه از روى سیاست و یا قدرت، بلكه
از اثر «معرفت باللّه» مى گوید.
در نزد انسان متّقى تنها و تنها خدا بزرگ است. و غیر او همه حقیر و ناچیزند.
«و شرورهم مأمونة» از نشانه هاى متّقین این است كه انسانها از دست و زبان آنها در امان اند و شرّشان به كسى نمى رسد.
المسلم من سلم المسلمون من یده و لسانه. و در باره زبان آدمى گفته اند:
«قلیل جرمه و كثیرة جرمه» جرم اش كوچك است امّا جرائم اش بسیار است.
«وَیْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» واى بر هر نكوهش گر عیب جوى. مؤمن با
تقوى، نیش زبان و آزارش به كسى نمى رسد. و خداوند به رسولش فرمود كه اگر
براى طعنه زنندگان و تمسخر گران، هفتاد بار هم استغفار كنى، خداوند آنها را
نمى بخشد «إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ
اللَّهُ لَهُمْ». «أجسادهم نحیفة» متّقین، شكم پرست و پرخور و تن پرور
نیستند. قناعت مى كنند و زیاد روزه مى گیرند.
«حاجاتهم خفیفة» انسان متّقى، از آرزوهاى دور و دراز پرهیز مى كند.
حاجات مادّى متّقین همیشه كم و اندك است.
«صبروا ایّاما أعقبتهم راحة طویلة»
انسان متّقى مى داند كه در این چند روز كوتاه زندگى دنیائى صبر مى كند، تا
در آخرت آسایش طولانى و جاودانى را بدست آورد. «لا خیر فی لذّة من بعده
النّار».
«أرادتهم الدّنیا فلم یریدوها»
دنیا و زیباییهایش به ایشان رو مى آورد و در پیش چشمانشان خود را مآراید،
لكن ایشان فریب این زیباییهاى موقّت و پوچ را نمى خورند. در باره دنیا گفته
اند كه مانند سایه مى ماند، چنانچه پشت به او كردى و به راه خود ادامه
دادى، او بدنبال تو مى آید، امّا چنانچه رو به او نموده در پى اش دویدى، او
ترا بدنبال خویش مى كشاند.
«أمّا اللّیل فصافوّن أقدامهم» در
نیمه هاى شب كه مردم در بستر آرمیده اند، متّقین خواب را بر خویش حرام مى
كنند، و در سجده گاه هاى خویش به عبادت پروردگارشان مى پردازند.
امیر المؤمنین (ع) در جاى دیگرى از همین خطبه، پیرامون متّقین چنین مى فرماید: لا یرضون من أعمالهم القلیل و لا یستكثرون الكثیر. متّقین چنین اند كه هرگز عمل خویش را بزرگ نمى پندارند و بدان راضى نمى گردند.
امروزه ما بهترین نمونه زنده این صفت را در اخلاق امام امت مى یابیم، ایشان در عین آنكه رهبرعظیم ترین تحوّل جهان در عصر حاضر هستند، مى گویند «اى كاش منهم یك پاسدار بودم»، و یا مى گویند «رهبر ما آن طفل سیزده ساله است...»
ویژگى انسان متقّى آنست كه نه تنها از مدح و ثناى دیگران نسبت بخودش، خوشحال نمى گردد، بلكه ناراحت هم مى شود زیرا او واقعا عمل خویش را در پیشگاه خداوند قلیل مى داند (إذا ذكر أحدهم خاف من ما یقال له).
معروف است كه مرحوم آیة اللّه بروجردى، با آن همه زحماتى كه در راه اسلام
متحمل شد و آن همه خدماتى كه به جامعه مسلمین نمود، و آن همه كتابخانه و
مسجد و مستشفى و مراكز علمى كه تأسیس كرد، و آن همه طلاب ارزشمندى كه تحویل
جامعه تشیّع داد، در لحظه مرگ مى گریست و مى گفت كه من اكنون در حال رفتن
هستم امّا دستم تهى است... قرآن كریم كسانى را كه اعمال بى ارزش خویش را
مستحق حمد و ستایش مى دانند نكوهش مى كند:
«لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ یُحِبُّونَ أَنْ
یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ
الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ» .
«فمن علامة أحدهم انّك ترى له قوّة فی دین» از علامات متّقین اینست كه نسبت به معتقدات دینى شان قدرتمند و استوارند. تزلزل در ایشان راهى ندارد.
قرآن كریم كسانى را كه چون خیرى به ایشان مى رسد و منافعى ظاهرى بدست مى
آورند خوشحال میشوند، و در هنگام دشوارى ها بیتابى و ناسپاسى میكنند ملامت
میكند: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ
یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ، فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ
إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا وَ
الْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ» متّقین بر اساس منافع آنى و مادّى خود، نسبت به دین گرایش ندارند، بلكه اساس دیندارى آنها بر ایمان استوار است.
«و حرصا فى علم» انسان متّقى در تحصیل علم حریص است،
و هیچگاه خود را فارغ التحصیل نمى داند. خداوند به رسولش مى گوید تو نیز
از علم بیشتر بى نیاز نیستى، وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً «و قصدا فی
غنى» در حال غنى و ثروتمندى، میانه روى را ترك نمى كنند. و براى ثروتمند
شدن هم حریص نیستند.
«و تجمّلا فی فاقة» متّقین در شرایط دشوار مادّى هم شكیبا و متعادل هستند.
و هرگز ظاهر موقّر و آراسته خویش را تبدیل به كهنه ملبسى مندرس نمى كنند.
در حدیث است كه پیامبر اكرم در یكى از غزوات دستور تهیه غذا براى لشكر
اسلام را دادند. و فرمودند كه یك دیگ غذا بگذارند و 9 دیگ آب جوش.
و هنگامى كه علّت را جویا شدند، فرمودند: «چنین مى كنم تا لشكریان دشمن گمان نكنند كه مسلمین اندك و فقیرند».
مؤمن چنان از لحاظ مادّى زندگى مقتصدانه و متعادلى دارد كه دیگران گمان میكنند او ثروتمند است، بخاطر آنكه هر لحظه دست نیاز بسوى این و آن دراز نمى كند.
(یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ) «و صبرا فی شدّة» در هنگامه بلایا و مشكلات، پایدارى و ایستادگى و صبر پیشه میكند و بیتابى و فزع از خود نشان نمى دهد.
قرآن كریم این گونه انسان را ملامت میكند كه اذا مسّه الشّر جزوعا بلكه انسانى را تصویر و تأیید میكند كه تربیت الهى شده باشد بطورى كه در برابر مصائب و مشكلات، با صبر و متانت، ایستادگى میكند: «وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» «و نشاطا فی هدى»
انسان متّقى در هدایت نشاط دارد. (چه آنكه كسى او را هدایت كند و چه آنكه خود منشأ هدایت دیگران واقع شود) بخلاف منافقین كه از مشخصات شان آنست كه
«لا یَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ كُسالى ». منافق اگر هم نمازى
بخواند در حال كسالت مى خواند زیرا در طریق هدایت، نشاطى ندارد.
انسان پرهیزكار، نه تنها عبادات را بارى بر دوش خویش نمى داند، بلكه به تعبیر روایات، انسان متّقى در مساجد مانند ماهى در دریاست.
پیامبر اكرم (ص) فرمود: «أفضل النّاس من عشق العبادة» برترین مردم آن است كه عاشق عبادت باشد.
امام حسین (ع) در واقعه كربلا یك شب را مهلت خواستند كه جنگ بعقب بیافتد. و فرمودند كه من نماز را دوست مى دارم (إنّى أحبّ الصلاة) یعنى امام حسین (ع) نه فقط نماز را بخاطر وجوبش ادا میكند، بلكه عاشق عبادت است. و این مصداق «نشاطا فى هدى» است.
«و تحرّجا عن الطّمع» انسان با تقوى، طمع ندارد. طمع
كارى، از معایب كلید است كه منشأ بسیارى از معایب و انحرافات است. انسان
طمعكار خود را به ذلّت مى افكند. و چنانچه بوسیله ذلیل كردن خود نیز
نتوانست منافع مادّى خویش را تأمین كند، كینه افراد را به دل مى گیرد. و
چون دلش مملو از كینه هاى گونه گون نسبت به افراد شد، دست به خیانت و
ستمكارى مى زند. لذا در روایت است كه «حبّ الدّنیا رأس كلّ خطیئة».
«یعمل الأعمال الصّالحة و هو على و جل» انسان متّقى اعمال شایسته را انجام مى دهد، اما هم چنان دلهره دارد. دلهره
نسبت به آنكه اعمالش مورد قبول درگاه حق واقع مى شود یا نه. امامان ما همه
نسبت به خداوند چنین بوده اند. امام حسن مجتبى (ع) هنگام نماز از خوف خدا
مى لرزید. و امام زین العابدین (ع) در هنگام تلبیه، غش كرد. از حضرتش
پرسیدند چرا چنین حالتى به شما دست داد
فرمود: ترسیدم كه بگویم لبّیك، و پاسخ منفى بشنوم. اینان با آنكه در اوج «تعالى الى اللّه» در سیرند، معهذا خائف نیز هستند.
«یمسی و همّه الشّكر، و یصبح و همّه الذّكر» روز را به شب مى رساند در حالى كه شكرگزار نعمات الهى است. و شب را به صبح مى رساند در حالى كه به ذكر و یاد خدا مشغول است. و
چه ذكرى برتر از آنكه انسان در لحظه مواجهه با معاصى و كشش هاى نفسانى،
یاد خدا را سپر خویش قرار دهد (چنانچه در اصول كافى روایتى در این معنا نقل
شده است) همچون یوسف صدیق (ع) كه چون در آن لحظه بحرانى و خطرناك در برابر
گناه قرار گرفت گفت: «وَ راوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِها» این گونه
ذكر خدا، بسیار ارزشمند است.
«یمزج الحلم بالعلم و القول بالعمل» انسان متّقى حلم را با علم بهم آمیخته است و قولش با عملش موافق و همراه است.
قرآن كریم از كسانى كه میان قول و فعلشان دوگانگى باشد سخت نكوهش كرده:
«كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ» «تراه
قریبا امله، قلیلا زلله، خاشعا قلبه، قانتة نفسه» انسان پرهیزكار از
آرزوهاى دراز اجتناب میكند، در سیاق زندگى آن چنان عاقلانه حركت میكند كه
لغزش هایش اندك مى گردد، قلب او در پیشگاه خداوند خاشع و در برابر فرمان حق
مطیع است، نفس سركش را مهار نموده او را به قناعت عادت داده است.
«منزورا أكله، سهلا امره، حریزا دینه» انسان پرهیزكار از پرخورى و شكم پرستى پرهیز میكند و غذایش اندك است.
امر دنیا را سخت نمى گیرد، و مقیّد به تجمّلات و تشریفات و تكلّفات زایده نیست. امّا در نگهدارى از دینش بسیار دقیق است بطورى كه دینش در حصن و حصارى محفوظ بماند.
«میتة شهوته، مكظوما غیظه» دیو سركش شهوت در جان زنده و بیدار متّقین،
به بند كشیده شده است. و غریزه خطرناك و حسّاس غضب، بواسطه قدرت عاقله
ایشان، كاملا منقاد و اسیر است. و خلاصه، انسان متّقى، چنان زندگى میكند كه
اگر هر لحظه به او خبر مرگش را بدهند، غافلگیر نمى شود. گوئى در تمام عمر
مشغول آماده سازى سفر آخرت بوده است. و این آمادگى براى مرگ، یكى از ملاك
هاى قرآن كریم براى ارزیابى مدعیان ایمان است... «قُلْ یا أَیُّهَا
الَّذِینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ
النَّاسِ» «الخیر منه مأمول و الشّر منه مأمون» انسان متّقى بگونه اى در
میان مردم زندگى میكند كه در هنگام نیاز مردم به همكارى در امور خیر، به
سراغ او مى روند.
و آن گاه كه فتنه اى ظاهر مى شود، مردم از شرّ آنها در امان اند
«یعفوا عمّن ظلمه»
از نشانه هاى بسیار بارز متّقین آنست كه چون مورد ستمى واقع میشوند، كینه
هاى دیگران را هم چون كوهى عظیم در دل خویش نگه نمى دارند، بلكه در هنگامى
كه قدرت انتقام گیرى دارند، با عفو و بخشش به طرف مقابل درس اخلاق مى دهند.
پیامبر اكرم (ص) فرمود: «اگر دو مسلمان بیش از سه روز، با هم قهر باشند چنانچه در روز چهارم با یكدیگر آشتى نكنند، مسلم نیستند».
«یعطی من حرمه و یصل من قطعه» انسان پرهیزگار عمل زشت را با زشتى پاسخ نمى دهد. به آن كس كه او را از چیزى محروم كرده است، مى بخشد.
و با آن كس كه از او قطع رابطه كرده است، بار دیگر پیوند برقرار میكند. اسلام نسبت به آشتى میان دو نفر مسلمان، عنایت بسیارى دارد. قرآن كریم مى فرماید: «یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ» قیامت، روزى است كه مال وفرزند به درد انسان نمى خورد و تنها كسانى بهره مى برند كه با قلب سلیم به درگاه خدا مبعوث شده باشند. و كسى كه دچار گناهان و كینه هاست، قلب سلیم ندارد.
و در صحنه روابط انسانها، همیشه ندا مى دهد كه «فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا» از یكدیگر در گذرید. «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ» آیا دوست نمى دارید كه خداوند از گناهان شما بگذرد پس از گناهان هم بگذرید، و كینه ها را بدور بریزید.
خداوند همه ما را به صفات متّقین بیاراید.
و السّلام علیكم و رحمة اللّه
منبع : تبیان یزد